نور چشم ما، روشنانور چشم ما، روشنا، تا این لحظه: 2 ماه و 10 روز سن داره
وبلاگ نور زندگیمونوبلاگ نور زندگیمون، تا این لحظه: 8 ماه و 5 روز سن داره

روشنا، روشنی بخش قلب ما

روشنای زندگی ام، تو آفتابی، هر صبح می تابی بر پنجره ی خیالم، و نور می پاشی روی سایه ی تنهایی ام، امروز را عاشقانه بتاب رویای من!

😍دختر😍 یعنی قند عسل


 

خاله بودن چه حسیه؟
وقتی خبر مادر شدن عزیز ترینت را میشنوی روح تازه به جانت داده میشود😊😍و دلگرم میشوی.
وقتی خواهر زاده ات میخندد، دندانش نیش میزند، راه میرود، حرف میزند، قد میکشد...
تو میمانی و یک دنیا عشق به لحظه لحظه هایش
وقتی خواهر زاده ات با صدای شیرینش صدایت میکند
درست همان لحظه ای که می گوید*خاله*
هر بار ته دلت از جا کنده میشود
حاضری جانت را بدهی برای یک لحظه از ته دل خندیدنش
خاله بودن دنیایی دارد...
خدایا سپاس که برای دومین بار این نعمت را بر من ارزانی داشته ای

خوش اومدی روشنی قلبم

نور چراغ خونه این دل دیوونه تویی ماه تویی مهر تویی عزیز دردونه تویی اومدی شبای عمرمو چراغونی کنی خوش قدم با هر قدم غمامو قربونی کنی ستاره خونم شدی تو وصله جونم شدی واسه شبای زندگی ستاره درمونم شدی چشمو دل حریس من از دیدن تو سیر نمیشه راز و رمز عشقه تو هیچ جوری تعبیر نمیشه دعای خیرمو میخوام سرمه چشمونت کنم از هر چی چشمه بد که هست یه جوری پنهونت کنم ستاره خونم شدی تو وصله جونم شدی واسه شبای زندگی ستاره درمونم شدی سلاااام عزیز دلم زیبای کوچکم نور زندگی ما بالاخره نه ماه تموم شد و قدم مبارکت رو گذاشتی روی چشممون پرنسس نازم. خوش اومدیییی خانومم. عسلم. قند و نباتم. خیییلی خوشحالم. خیلی دوستت دارم روشنا. دیشب مثل شب قبل به...
29 بهمن 1402

کمتر از یک ماه تا وصال ما و روشنای قلبمون

سلام عزیزترینم. خوبی خاله گلم؟ دیروز مامانت از من میپرسید که جدیدا چیزی برای روشنا نوشتی یا نه. منم با کمال شرمندگی گفتم نه. ببخش خاله جونم. آخه هم مامانت چیز زیادی در مورد تو به من نمیگه (برعکس خاله زهرا)، هم اینکه خاله به شدت درگیر درساشه. فردا اولین امتحان اولین ترم کارشناسی ارشدمه روشنا جونم. تو که هنوز یکی از فرشته های خدایی دعا کن خوب بدمش. خیلی سخته. خب روشنای من، بذار کمی برات بنویسم. اول از همه نمیدونم با چه زبونی بگم که چقدر عاشقتم. یه هدیه خوشگل برات خریدم خاله. یه عروسک سخنگو. جالبه که عروسکه اسمم داره، اسمش عسله. خیلی بامزست. شعر میخونه، هر چی بگی تکرار میکنه، حدود ده تا جمله میگه و جوابتو میده. شنی...
22 دی 1402

تصویب اسم نور درخشان زندگیمون

سلام روشنا جونم خوشگل خاله، خاله زهرا رو ببخش که خیلی درگیر درسامم و وقت نمیکنم به وبلاگ تو و دلوین دوتا گل خوشبوی زندگیمون سر بزنم بالاخره خاله داره کارشناسی ارشد میخونه کاراش خیلی سخته عزیز دلم اما بدون که عاشق جفتتونم و هر روز به یادتونم و دلم برای دیدن روی ماهتون ضعف میره امید زندگی خاله شما دوتا هستین قربونتون برم گل دختریا مخصوصا تو روشنا گلی که هنوز نیومده مثل جونم دوستت دارم و بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهتم الانم بعد از مدت هاااای طولانی یه وقت بین تموم بی وقتی هام خالی کردم و اومدم دارم تند تند به عشق تو مینویسم خاله جونی من از 22 مهر ماه خبردار شدم که مامانت اینا...
22 آذر 1402

اولین تکون خانوم گل ما

سلام فرشته کوچولو جونم. حالت چطوره؟ دیروز یعنی 16 مهر مصادف شد با اولین حرکت شما فندق خانومی. خیییلی خوشحالم و برای به دنیا اومدنت لحظه شماری میکنم عزیز دلم. راستی هنوز اسم نداری. مامان خانومیت انگار عجله ای برای انتخاب اسم شما نداره. البته من بهش حق میدم. انتخاب اسم خیلی سخته. مخصوصا اگه بخوای یه اسم تک و شیک و قشنگ و با معنا برای بچه بذاری. گرچه یه بنده خدایی بهم گفته شاید خالت اینا خودشون اسم پرنسس رو انتخاب کردن ولی فعلا به شما نمیگن که سورپرایز بشین. نمیدونم والا گلم. ولی من از وقتی فهمیدم شما یه ناز دختری مدام دارم برای مامانت اسم های مختلف میفرستم. از خیلیاشم خوشش اومده ها. ولی خب دیگه. خوشگل من امیدوارم سالم و سل...
17 مهر 1402

خوش اومدی فندق خانومی

سلام دخمل ناز خاله. خانوم کوچولوی قلب ما. امروز به تاریخ 3 شهریور 1402 ما فهمیدیم تو، یه خانوم طلایی. مثل دلوینی برای توام جشن تعیین جنسیت گرفتیم و با ترکوندن بادکنک ها فهمیدیم که بلههه. یه دختر خانوم دیگه هم قراره به جمعمون اضافه بشه و خونواده رو شادتر و خوشبخت تر کنه. الهی صد هزار مرتبه شکر. خدای مهربونم ممنونم بابت این نعمت زیبا. زیر سایه خودت حفظش کن. خب عزیز دلم بذار خاطره امروز رو برات بنویسم. مسئولیت این جشن تمام و کمال به عهده خاله لیلا بود. یعنی اون برگه آزمایش مامان تو رو گرفته بود و جنسیت شما رو میدونست. همه اتفاق نظر داشتن که تو پسری. اینقدر پسر پسر کردن که منم گفتم والا من قلبم میگه دختر، ولی حسم میگه پسر. البت...
3 شهريور 1402

مژده آمد، خبری در راه است

عشق چیه؟ معلومه. صدای خنده ناز یه دختر کوچولو. عطر دستای ظریفش. نگاه های دلبرش. مخصوصا این عشق زمانی بیشتر میشه که اون دختر کوچولو، دختر خاله ات باشه. خاله ای که نفسته. آره عزیز دلم. تو دختر خاله رویا، دلسوز ترین خاله منی که از ته قلبم دوستش دارم. البته من چون خودم خواهر ندارم دوست دارم توام مثل دلوین جونی دختر خاله زهرا به من بگی خاله. خب عزیز قلبم، امروز که جنسیتت رو فهمیدیم تصمیم گرفتم مثل دلوین جون برای توام یه وبلاگ بزنم که بعدا بتونی خاطراتت رو بخونی و بدونی که من تا چه حد دوستت دارم. دختر خوشگلم، الان میخوام از روزی بگم که ما از وجود تو خبردار شدیم. 15 تیر 1402 بود و تولد مامان عزیز. اون شب خاله رویا یعنی مامان تو...
3 شهريور 1402
1