نور چشم ما، روشنانور چشم ما، روشنا، تا این لحظه: 2 ماه و 22 روز سن داره
وبلاگ نور زندگیمونوبلاگ نور زندگیمون، تا این لحظه: 8 ماه و 17 روز سن داره

روشنا، روشنی بخش قلب ما

روشنای زندگی ام، تو آفتابی، هر صبح می تابی بر پنجره ی خیالم، و نور می پاشی روی سایه ی تنهایی ام، امروز را عاشقانه بتاب رویای من!

خوش اومدی فندق خانومی

1402/6/3 19:11
نویسنده : خاله زهرا
34 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل ناز خاله. خانوم کوچولوی قلب ما.

امروز به تاریخ 3 شهریور 1402 ما فهمیدیم تو، یه خانوم طلایی.

مثل دلوینی برای توام جشن تعیین جنسیت گرفتیم و با ترکوندن بادکنک ها فهمیدیم که بلههه. یه دختر خانوم دیگه هم قراره به جمعمون اضافه بشه و خونواده رو شادتر و خوشبخت تر کنه. الهی صد هزار مرتبه شکر.

خدای مهربونم ممنونم بابت این نعمت زیبا. زیر سایه خودت حفظش کن.

خب عزیز دلم بذار خاطره امروز رو برات بنویسم.

مسئولیت این جشن تمام و کمال به عهده خاله لیلا بود. یعنی اون برگه آزمایش مامان تو رو گرفته بود و جنسیت شما رو میدونست.

همه اتفاق نظر داشتن که تو پسری. اینقدر پسر پسر کردن که منم گفتم والا من قلبم میگه دختر، ولی حسم میگه پسر. البته من میدونستم تو دختری خاله جونم. در مورد خاله محبوبه و خاله زهرا هم همینطوری درست حدس زده بودم. ولی خب بقیه نا امیدم کرده بودن و میگفتن حالتای مامانت شبیه مامان پسراست.

خلاصههه. جونم برات بگه که تا بادکنک ها رو ترکوندن و من فهمیدم شما دختری اینقدر ذوق کردم. اینقدر رقصیدم و جیغ زدم خاله. اصلا تا چند دقیقه از خوشحالی و خنده دهنم بسته نمیشد.

میدونی فندقم، من مامان تو رو خیلی دوست دارم. خاله رویا از وقتی من نوجوون شدم و درکم بالاتر رفت، محبت زیادی نسبت بهم داره. همیشه باهام همدردی میکنه و خواهرانه نصیحتم میکنه و سعی میکنه بهترین راهو نشونم بده. خیلی هم تا حالا کمکم کرده. برای همین یه حساسیت و علاقه خاصی نسبت بهش دارم. حالا مطمئنم تو که دخمل اونی برای من یه چیز دیگه ای و یه شیرینی متفاوتی داری. خلاصه خیلی دوستت دارم دیگه.

از خدا میخوام سالم و سلامت به دنیا بیای و برای مامانت همدم و دختر خوبی بشی.

ماه کوچولوی خاله ای تو.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)